loading...
عاشقانه ها
سامان بازدید : 154 1390/03/07 نظرات (0)
65465465
.
چقدر امشب پر از پرهای پروازم !
دلم سبک ، روحم وحشی ، احساسم تنهاست

می خواهم بال زنم تا اوج
تا قله ی مغرور سعادت؛
تا پاک ترین چشمه ی عادت.

امشب صدای زایش یک ستاره را می شنوم!
ثانیه های زمان در ذهنم چقدر نرم می گذرند.
چه حس گنگ بی تجربه ای دارم؛
و انگار بر سبکی ابر ها سوارم.

...............

4654654564654

چقدر امشب پر از پرهای پروازم !

دلم سبک ، روحم وحشی ، احساسم تنهاست

می خواهم بال زنم تا اوج
تا قله ی مغرور سعادت؛
تا پاک ترین چشمه ی عادت.

امشب صدای زایش یک ستاره را می شنوم!
ثانیه های زمان در ذهنم چقدر نرم می گذرند.
چه حس گنگ بی تجربه ای دارم؛
و انگار بر سبکی ابر ها سوارم.

چشمهایم خسته اند
دل را عصای راه می کنم

در خیالات پر از رنگم
با قاصدک ها پرواز میکنم!
دیگر سنگین نیستم
چون دلم را بوی گلی نازک میکند.

من امشب تا هر آنجا که افق پیدا نیست
پرواز خواهم کرد
پرواز خواهم کرد ...
................................

پرنده وقتی اسیر می شه،فکرش پرواز می کنه!

برای کسی که پرواز را نمی فهمد،هر چه قدر اوج بگیری؛کوچکتر می شوی!
........................

میخواهم پرواز کنم در دل شب
در شبی از تاریکی و حسرت سرشار
که تو را گم کنم در شوق پرستوها
از لحظه ی پروانه شدن سرشار!!!!!!

پس بالم را پس بده تا فراموشت کنم


...........................
من از پرواز می ترسم
و از کوچ پرستو نیز
و از مرگ شقایق هم
و از تکرار ِ چرخیدن
میان آسمان بی ستاره 
پشت ابرهای سیاه ، می ترسم
من از آن ناله های مادری که اندر سکوت مبهم کوچه
به خود می پیچد از دردِ تبِ باور
و کوچ ِ نابهنگام ِ پرستو
در دل ِ پائیز ، سخت می ترسم
درختان شاهدان مرگ هر فصل اند
و اینک با سکوت مبهم خود برگ می ریزند
من از این برگ ریزان نیز می ترسم
من از خاموشی لب های پر فریاد می ترسم
همان لب ها که در پشتِ نقاب خنده گریانند
من از مردن نمی ترسم
من از سکوتِ نا بهنگام دماوند است که می ترسم .
من از غم ، از جنون
از خون می ترسم .
و دنیا ، پر ز رفتن 
رفتنی پنهان و ناپیداست میدانم ،
من از بحران این ناآشکاریها ، می ترسم .

.
.............................
.
پرواز با تو باید گر پرشکسته در باد
آغاز هر کجا شد پایان هر کجا باد
چه باید گفت اگر دل یار ما نیست
اگر عشقی دگر در کار ما نیست
نباید مرد و از بودن جدا شد
که باید دست به دامان خدا شد
که باید همتی کرد ، قصه ای گفت
سکوت شهر را باید بر آَشفت
برای دیگران باید بگوییم
برای دیگران باید بروییم
برای دیگران در کوره راهها
جلو افتاده و ره را بجوییم
اگر از ما گذشت و پیر گشتیم
اگر در انتهای سرگذشتیم
جوان دلدادگان باید بمانند
برای یکدگر سر در گریبان
بگیرند و بگریند و بخوانند
پرواز با تو باید گر پرشکسته در باد
آغاز هر کجا شد پایان هر کجا باد
.
...........................
.
قفس،

 بهانه بزرگي است براي تمام كبوتراني كه پرواز رافراموش كرده اند!

كبوتردلم اما،

سالهاست  كه ترانه رفتن رازمزمه ميكند!

..................

.

بی تو دنیا بر سرم آوار شد
بین ما هر پنجره دیوار شد

درد ما در بودن ما ریشه داشت
رفتن و مردن علاج کار شد

آشنایی های خوش آغاز ما
ابتدا نفرت, سپس انکار شد

آنکه اول نوشدارو می نمود بر لب ما
زهر نیش مار شد

عیب از ما بود
عیب از ما بود
از یاران نبود
تا که یاری یار شد, بیزار شد
پر ما پر پرواز نبود
در کنارت دلمان بشکستو خوار شد

.

..........................

.

میشود یک نفر پر پرواز مرا پس بدهد؟

در خیالم همه شب میچرخد, فکر مغشوش من از یک حسرت...

که چه میشد اگر دستی بود, که نشاند مرهمی از عشق و وفا به دو شهبال دلم
به همانها که شکست زیر اوار کاخ ارزوهای دلم...

واقعا ایا میشد؟

.............................

.

آنقدر چيزها اتفاق مي افتد که نمي دانم از کدامشان شروع کنم.



احساس مي کنم در فيلمي بازي مي کنم با حرکت تند.



احساس مي کنم زمان به سرعت مي گذرد.



شايد براي اين است که روزها کوتاه و کوتاهتر مي شوند.



گويي از کنار لحظه ها مي گذرم



اين روزها بدون اينکه آنها را زندگي کرده باشم.



انساني هستم سرما خورده با خوشمزه ترين غذا



که در دهانش عاري از هر گونه مزه و طعمي است.



همه چيز در ذهنم معلق است.



در باره همه چيز ميتوانم بنويسم



و لي نمي دانم



چرا هميشه آنقدر طولش مي دهم که دير مي شود



و موضوع اهميتش را از دست مي دهد.



آنوقت نوشتن مي شود يک ليوان چاي سرد



که ديگر ميل نوشيدنش را ندارم.



حالت آدمي را پيدا مي کنم



که دير سر قرارش رسيده باشد.

.

..............................................................

.

با تشكر از شما كه به اين موضوع توجه كردين

اگر شما هم شعر يا متني با اين مظنون داشته باشين توي قسمت نظرات براي ما بفرستيد

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام به همه شما دوستان عزيز و بينندگان محترم . من سامان هستم و كارشناسي عمران ميخونم. آدما هميشه با ارزش ترين هديه ها رو به بهترين هاشون ميدن اين وبلاگ چيز با ارزشي نيست اما با همه سادگيش و با همه كميش تقديم ميكنم به همه ي ايرانيان عزيز. در ضمن خوشحال ميشم بعد از خوندن نظرات خودتونو هم بگيد كه باعث دلگرمي ما خواهد شد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 48
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 19
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 120
  • بازدید ماه : 481
  • بازدید سال : 9,544
  • بازدید کلی : 106,551