گاو قلي باحاله
هم شير داره هم آستين
شيرشو بردن فلسطين
بگير يک زن راستين
اسمشو بگذار حکيمه
که چادرش ضخيمه
.................................
.
آنکـــــــه دائم هوس سوختن مـــــا مي کرد
" کـــــــاش بنزين مرا نيـــــز مهيّــــــــــا مي کرد!
پمپ بنزين و صف و کارت و منِ پيت به دست...
" کــــــاش مي آمد و از دور تماشا مي کرد...
.
...............................
گاو قلي باحاله
هم شير داره هم آستين
شيرشو بردن فلسطين
بگير يک زن راستين
اسمشو بگذار حکيمه
که چادرش ضخيمه
.................................
.
آنکـــــــه دائم هوس سوختن مـــــا مي کرد
" کـــــــاش بنزين مرا نيـــــز مهيّــــــــــا مي کرد!
پمپ بنزين و صف و کارت و منِ پيت به دست...
" کــــــاش مي آمد و از دور تماشا مي کرد...
.
...............................
.
روزگارم گله مندی شده است
من بگیرم تو بخندی شده است
ازدلم یاد نکردی شاید
عشق هم سهمیه بندی شده است
.
............................
.
الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم
الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري
الهي از سرت تا پات فلج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه
الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري
الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه
الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري؟
الهي شوهر ايدزي بگيري.... بفهمي که داري از ايدز ميميري
به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري.
.
......................................
.
رزم ويروس و رستم
كنون رزم ويروس و رستم شنو * دگرها شنيدستي اين هم شنو
كه اسفنديارش يكي ديسك داد * بگفتابه رستم كه اي نيك زاد
در اين ديسك يكي باشد فايل ناب * كه بگرفتم من ازسايت افراسياب
برو خرمي كن بدين ديسك هان * كه هم نون و هم أب باشد درأن
تهمتن روان شد سوي خانه اش * شتابان به ديدار رايانه اش
دگر صبر و أرام و طاقت نداشت * و أن ديسك را در درايوش گذاشت
نكرد هيج صبرو نداد هيج لفت * يكي هم كپي از همان ديسك گرفت
به ناگه چنان سيستمش هنگ کرد * که رستم در آن ماند مبهوت و منگ
تهمتن کلافه شد و داد زد * ز بخت بد خويش فرياد زد
چو تهمينه فرياد رستم شنود * بيامد که ليسانس رايانه بود
بدو گفت رستم همه مشکلش * وز آن ديسک و برنامه ي قابلش
چو رستم بدو داد قيچي و ريش * يکي ديسک بوتيبل آورد پيش
به ناگه يکي رمز ويروس یافت * پي حفظ امضاي ايشان شتافت
به خاک اندر افکند ويروس را * تهمتن به رايانه زد بوسه را
چنين زد لگد تهمينه بر شوهرش * که جار شد خون از سرواز برش
........................................
.
مش حسن با دو عدد گاو ز صحرا آمد
با زنش گفت به شادی که اوباما آمد!
پلوئی دم بکن و پوست بکن بادمجان
که به جانم هوس مرغ و مسما آمد
همسرش گفت که این سمت نیامد، دیدم!
به گمانم که در اطراف یو.اس.آ. آمد
تازه با رأی من و تو که نیامد سر کار
روی آرای همان مردم آنجا آمد
چه کند فرق برای من و تو، بیچاره؟
درد ما را مگر او بهر مداوا آمد
گاومان شیر فزونتر بدهد از فردا؟
بابت ذوق زیادی که اوباما آمد
یا که گاو نرمان هم پس از این شیر دهد؟
روی شوقی که طرف با هی و هورا آمد؟
کو برنجت که پلو خواستی از بهر ناهار؟
مرغ بریان مگر از عالم رؤیا آمد
آنچنان ذوقزده ای آمده ای، پنداری
که پسرخاله ات از قریۀ بالا آمد
رفع تبعیض نژادی خبری شیرین بود
که به صبحانۀ ما مثل مربا آمد
لیکن این مرد سیاهی که دلت را برده
نه سیاهی است که در قصه و انشا آمد
این سیاهیست که با پول سفیدان جهان
پی افزایش سرمایه به سودا آمد
«آن سیه چُرده که شیرینی عالم با اوست»*
فرصتش ده که ببینی پی یغما آمد
همچنان در به همان پاشنه خواهد چرخید
این یکی از پی نو کردن لولا آمد
چشم پر ماتم افغان و عراقی روشن
بوش تازه نفسی تازه به دنیا آمد
به طرفدار محمد مگرش رحم آید
اینکه با همرهی امت موسی آمد
نظر مشدی حسن چون ز اوباما برگشت
با دوتا گاو خودش جانب صحرا برگشت!
.
.......................
.
گفتگوی کفن با مرده
پاشو دیگه وقت حساب کتابه
پاشو ببین کفن با هات کار داره!
چن ساعتی میشه که جون سپردی
داد نزنی مُرده ی زیری خوابه
تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
میزنه و بابا تو در میاره
چه اسکناسا که روهم میذاشتی؟
اونم با پول رشوه و اختلاس
صرف غذا باعث علافیه!
باید کُنه تو زندگی قناعت
هم تن تو هم تن اون زنت بود
سر میدادی شعار ساده زیستی!
نمیدونی چه زحمتی کشیدم
رنگ گل سرخ و قشنگش میره
تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن
پشت سرت نفرین این و اونه
یروز منم دور تنت بپیچم!
خورشید حقی پشت ابری هم هس؟
نکیر و منکر به گوشت نخورده؟
البته این حرفا واسه تو دیره!
تا آخرش سکته زدی و مُردی
.
................................
.گفتم غم تو دارم
گفتا چشت درآيد!
گفتم که ماه من شو
گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوايي کزباد صبح خيزد
گفتا هواي گرميست! اَه اَه! عرق درآمد!
گفتم دل رحيمت کي عزم صلح دارد
گفتا برو به سويي، تا گلّ ني درآيد!
گفتم زمان عشرت ديدي که چون سرآمد
گفتا که اي واي ديرشد! داد مامان درآمد
.
............................
.
با تشكر از شما كه به اين موضوع توجه كردين
اگر شما هم شعر يا متني با اين مظنون داشته باشين توي قسمت نظرات براي ما بفرستيد